ای نسل جوان امروزی مخاطب من باز هم شمائید.
روح الله خمینی یک روحانی میانه رو که تدریجا به تندروی گرویده و به منتقد علمای عظما و مراجع تقلید تبدیل شده بود، در ١۵خرداد سال ١٣۴٢ بانی یک شورش نیم بند اجتماعی گردید که دستگیر و در دادگاه نظامی به اعدام محکوم شد. لکن قبل از علنی شدن حکمش یک سری مصلحت اندیشان سنتی دستگاه سیاست دست در دست تنی چند از مراجع تقلید و در راس آنان آیت الله حاج سید کاظم شریعتمداری طی جلسه ای وی را بدرجه مرجعیت ارتقاء و مانع اجرای حکم اعدام گردیدند. شکل حکم تغییر و ایشان برای مدت طولانی بخارج از کشور تبعید گردید.
تا سال ۵۶ که کشور بخاطر کسب در آمدهای روز افزون نفتی و اراده قاطع شاه در پیشرفت و توسعه کشور تحولات عظیمی در جریان و نسل جدید در حال ظهور بود، نام خمینی برای اکثریت قاطع نسل جدید نامی نا آشنا و برای نسل دهه چهل فراموش شده بود. خمینی و دار و دسته اش نیز این را میدانستند و بهمین خاطر از یکطرف اقدام به بسیج و فریب علنی روشنفکران سنتی و ملی مذهبیها و جبهه ملی چی ها و…… نظیر سنجابی و فروهر و بازرگان و طالقانی و حاج سید جوادی و…… که اعتباری در بین اقشاری از مردم داشتند نموده و از طرف دیگر در خفا دست به سازماندهی عوامل دست اول خود نمودند.
با عنایت به اینکه بررسی علل بروز وحدوث انقلاب ۵٧ در این مقاله منظور نظر نیست، فقط اشاره ای اجمالی بدان گردید تا در ادامه نوشتار به پرده آخر نقش روحانیت در ایران یعنی از دیروز تا به امروز آنان بپردازیم.
از ٢٢بهمن ۵٧ تا کنون آخوندیسم بطور کامل سوار قدرت شده و تمام ارکان مالی، اقتصادی، اجتماعی و سیاسی حکومت را قبضه کرده است. نابودی اخلاق، پیوندهای خانوادگی، اساس اقتصاد کشور، گسترش فساد، ارتشاء و زیر پا گذاشتن قوانینی که خود واضع آن بوده اند محو حقوق بشر و نابودی قشر متوسط جامعه، به ویرانی و تعطیلی کشاندن صنایع پایه ای، از بین بردن زیرساختها، افزایش فاجعه آمیز بیکاری، گسترش اعتیاد، پاشیدن گرد یاس ونومیدی، گرفتن جان و مال میلیونها انسان چه در جنگ قابل اجتناب و چه از طریق اعدامها و….برهم زدن تعادل سیاست ژئوپولیتیک منطقه و دشمنی آفرینی قومی و مذهبی داخلی و خارجی در سایه مداخلات خصمانه در امور کشورهای منطقه و دیگر فجایع هستی برباد ده نتیجه حکومت سی و هفت ساله فرقه روحانیت شیعه بوده است.
تا سال پنجاه وهفت نهاد روحانیت در ششصد سال قبل آن توانسته بود چهره واقعی خود را مستور و نوعی تعامل قابل تحمل چه با مردم و چه با حکومتها داشته باشد. تا جائیکه این اشتباه را حتی به شاه و وزیر و وکیل و مردم القاء نماید که بودنش از یکطرف برای حفظ اخلاق جامعه مفید بوده و از طرف دیگر تکیه گاه اجتماعی مقبولی برای حکومتگران میباشد. ولی در این سی و هفت سال گذشته نقاب از چهره بر انداخته و هویت و ماهیت واقعی خود را اشکار ساخت. بگونه ایکه حتی نیروهائی نظیر ملی مذهبی های قدیم و جدید و روشنفکران مذهبی و اصلاح طلبان هم که در بعد از انقلاب تولید شده اند کوچکترین اعتبار و ارزشی برای آخوندیسم قائل نیستند و ابهام ششصد ساله در میان ملت کاملا فرو ریخته است.
متاسفانه بعضا شنیده میشود که معدود شخصیتهای شاخص سیاسی هنوز در فضای ذهنی قبل از پنجاه وهفت سیر میکنند بدین صورت که هنوز فکر میکنند برای نفوذ و حضور در صحنه سیاسی فردای ایران و کسب مقبولیت میان مردم باید از نفوذ و مقبولیت نهاد محکم روحانیت بهره جست. در صورتیکه این تصور یک خطای محاسبه فاحش بوده و حفظ این تصور و تفکر جز باخت قطعی عایدی دیگری نصیب اصحاب این اندیشه و ملک و ملت و هواداران نخواهد نمود. البته ممکن است به برخی مصداقها نظیر مورد آیت الله کاظمینی بروجردی استناد کرد. پر واضح است که اولا نباید یک سیاست سرنوشت ساز را بریک مصداق و دومصداق و ده مصداق بنا نمود مضافا خود آیت الله خلع کسوت و لباس روحانیت از خود نموده و بنده مصاحبه ایشان در این مورد را خوانده ام که وقتی دلیل پرسیده میشود ایشان پاسخ میدهند به این دلیل که هم روحانیت و هم این لباس ارزش و اعتبار خود را در میان مردم از دست داده است.
من از مشاوران و مصاحبان صدیق و پاک نهاد شاهزاده عزیز و محترم استدعای عاجز دارم حقایق درون کشور و موقعیت نهادهای موجود بویژه این نهاد نابود گر را آنگونه که هست به استحضار برسانند که مسئولیتی است بس عظیم و غفلت یا غرض نه تنها موجب ضرر و خسران ملی و میهنی خواهد شد، بلکه لطمات جبران ناپذیر به اعتبار و آینده نظام برحق شاهنشاهی ایران خواهد زد. باید این حقایق را باز گو نمود که این آقایانیکه در قم نشسته اند دیگر آن مراجع پنجاه و هفتی نیستند که تا حدودی مستقل عمل میکرد. اینان همه دولتی شده و وجوهات کلان از بیت رهبری دریافت و مطیع و منقاد رهبر شده اند و خود و آقازاده هایشان نقد حال را به نسیه و وعده وعیدهای فردا نمیفروشند. اینها میدانند که در صورت استقرار نظام پادشاهی پارلمانی سکولار دولتهای مسئول دیناری حق پرداخت به اینها را نخواهند داشت. میماند پادشاه لذا مگر خزانه مملکت را در اختیار دارد که به اینها پولی بدهد؟؟ پس اگر در خفا بلی هم بگویند اعتمادی بدان نیست و قطعا خدعه ای خواهد بود از طرف آقایان.
ممکن است این پرسش در اذهان مطح شود که چاره چیست؟؟؟ منهم میگویم چندان هم بچاره نیستیم. مگر وقتی رضاشاه کبیر به قدرت رسید چاره کار را نیافت و یا حتی برای رسیدن بقدرت ونجات میهن از فلاکت و نابودی در شرف چاره نیافت؟؟ وی پس از مدت کوتاهی از کودتای سوم اسفند و بگیر و ببندهای اولیه که آنهم بیشتر تاکید و روش سید ضیاء بود، پس از سقوط سید ضیاء همه کسانی را که گرفتار آمده بودند آزاد نموده و وقتی رئیس الوزرا و بعد پادشاه شد به احدی از رجال و شاهزادگان قاجار تعرض نکرده بلکه در جهت تحبیب قلوب آنان زنی هم از آن خاندان به همسری انتخاب نموده و آنچنان با تدبیر رفتار کرد که کلیه آن طبقه نوظهور شاهزادگان و جوانان خانواده های متمول تحصیل فرنگ کرده که قبلا اشاره نمودم که حاضر به همکاری با دولتهای قاجار نبودند چون پروانه دور شمع جمع شده و خدمت وی را پذیرفته و در مسئولیتهای بسیار مهم قرار گرفتند.
چاره زیاد است. زمانی آل احمدها و شریعتی ها و… چاره را در رجعت به خویشتن خویش دیدند. رجعت چاره درستی بود ولی خویشتن خویش را نشناخته و نفهمیدند. آیا خویشتن ما امویان و بنی امیه و بنی عباس و شیعه علوی و صفوی و اینها بودند؟؟ نه خویشتن ما تعالیم عالی زرتشت و اصول و روشهای بکار بسته شده توسط کورش و داریوش هخامنشی و مرشد و راهنمای ما فردوسی و رضاشاه و محمد رضاشاه و… بوده و خواهند بود. ما برای نجات ورهائی، بهترین راه را درپیش پای خود داریم و آن ادامه نوزائی و رنسانسی بود که شهنشاهان پهلوی و علیا حضرت شهبانو فرح پایه گذاری نموده و پی گرفته و آنچنان با موفقیت پیش رفتند که حتی توقف سی و هفت ساله و آوردن دستورات و تعالیم شدید انحرافی و تحریفات گوناگون تاریخ و فرهنگمان نیز حریف آن شاهراه بنا نهاده شده ابتدای قرن بیستم نخواهد گردید. راه ما راه سوم است.
زنده وجاوید باد یاد وخاطره دوران پشکوه پهلوی /پاینده باد میهن عزیزمان ایرا آریائی.
شهباز
No comments:
Post a Comment