Monday, 22 February 2016

حکم اعدام و زندان برای دو نفر از بازداشت شدگان تظاهرات راسک سرباز

دو نفر از شهروندان بلوچ که در جریان تظاهرات مردمی در اعتراض به بازداشت مولوی فتحی محمد نقشبندی و فرزندش
حافظ عبدالغفار نقشبندی بازداشت شده بودند به اعدام و زندان محکوم شدند.
به گزارش کمپین فعالین بلوچ جابر صبوری فرزند غلام قادر ۳۰ ساله به اتهام “اقدام علیه امنیت ملی، تحریک مردم و تشویش اذهان عمومی” محکوم به اعدام  و صلاح الدین بلیده ای ۲۵ ساله به ۷ سال زندان محکوم شده است.
این دو شهروند اهل سرباز اردیبهشت ۱۳۹۱ در جریان تظاهرات مردم راسک در اعتراض به بازداشت مولوی فتحی محمد نقشبندی امام جمعه اهل سنت راسک و فرزندش مولوی عبدالغفار نقشبندی بازداشت شدند.
در این تظاهرات “مسالمت آمیز” اعتراضی ماموران امنیتی به سمت مردم آتش گشودند که در اثر آن دستکم یک نفر به نام “جان محمد دهقانی” کشته و دو تن دیگر زخمی شدند.
مولوی فتحی محمد نقشبندی و هم پرونده ای های وی که به اتهام ترور مولوی مصطفی جنگی زهی بازداشت شده بودند پس از ۳ سال حبس و بلا تکلیفی “بخاطر پیگیری های مداوم مردم و علما” و “اثبات بی گناهی” علیرغم “عدم رضایت مسئولان امنیتی” با قرار وثیقه آزاد شدند.

نامه دانش آموزان نصیر آباد به رئیس جمهور برای پیگیری پرونده بازداشت شدگان

به گزارش کمپین فعالین بلوچ دانش آموزان سال سوم دبیرستان رشته تجربی نصیر آباد سرباز طی نامه ی سرگشاده ای از رئیس جمهور ایران حسن روحانی خواستند که به وضعیت بازداشت شدگان نصیر آباد که بیش از یک سال است بدون رسیدگی شفاف پرونده آنها در بلاتکلیفی به سر می برند رسیدگی کند.
متن نامه به شرح ذیل است: 
خدمت جناب آقای دکتر حسن روحانی ریاست جمهوری ایران،
سلام علیکم
این نامه از طرف دانش آموزان سوم تجربی روستای نصیرآباد برای پیگیری جدی و سریع و آزادی جوانان بازداشت شده نصیرآباد نوشته شده است. امیدواریم شما برای اینکار پیگیری کرده و دل مادران این جوانان را شاد کنید.
جناب دکتر روحانی، شما در زمان نامزدی برای ریاست جمهوری در سفری که به زاهدان داشتید و مولانا عبدالحمید ملاقات کردید وعده های بسیاری دادید و نتیجه ان شد که بیش از ۸۰% ملت بلوچ به شما رأی دادند و شما بخاطر آمار بالای رای ما اقلیت ها به عنوان ریس جمهور انتخاب شدید.
آیا جواب بیش ۸۰% رأی ملت بلوچ بازداشت و بلاتکلیفی بیش از یکسال جوانان بلوچ هست؟ همان هایی که به شما رای دادند.
جناب دکتر روحانی، بنا بر گفته خانواده های این بازداشت شدگان و گواهی همه معتمدان ریش سفیدان شهرستان سرباز این “جوانان بیگناه” هستند و در ضمن هیچ مدرکی برای اثبات “مجرم” بودن این جوانان وجود ندارد و فقط “اتهام”های کذایی هستند که به اثبات نرسیده و دادگاه علنی هم نداشته اند.
آیا بیش از یک سال بازداشت ۱۰ جوان و پریشان کردن ده ها خانواده و  آنهم بر اساس “اتهام” منصفانه هست؟!
جناب دکتر روحانی، از شما تقاضا داریم پیگیری جدی و سریع برای آزادی جوانان بازداشت شده و البته بیگناه نصیر آباد داشته باشید.
با تشکر
دانش آموزان سوم دبیرستان رشته تجربی روستای نصیرآباد- سرباز- بلوچستان.

اسامی امضا کنندگان نامه:
۱- رزو بلوچ
۲- عبدالرزاق اربابی
۳- عبدالله اربابی
۴- مفید اربابی
۵- سلمان اربابی
۶- محمد بهرامزهی
۷- ابوبکر رندی
۸- اسلام بلوچی
۹- یاسین آرامش
۱۰- یوسف پنگری
۱۱- عاصف بهرامزهی
۱۲- اسماعیل بهرامزهی
۱۳- خلیل رزم‌پیرایان
۱۴- شهرام بهرامزهی
۱۵- یاسین حسنی
۱۶- نظیر بهادری
۱۷-احسان آرامش
۱۸- نوید دهقانی
۱۹- محسن والی
۲۰- طارق شیروزهی
۲۱- محمد بلوچ یار
۲۲- نعیم حدادی
۲۳- سعید بلیده ای
۲۴- امیر بهرامزهی
۲۵- یونس وطن خواه

تایید حکم اعدام ده زندانی زندان مرکزی زاهدان

ده زندانی محکوم به اعدام زندان مرکزی زاهدان که خردادماه امسال (۹۴) تحت جرائم مواد مخدر به اعدام محکوم شده 
بودند حکم اعدامشان از دادگاه تجدید نظر تایید و منتظر اجرای حکم هستند.
به گزارش کمپین فعالین بلوچ یک منبع مطلع در این باره گفت: اسامی این افراد که از چهار سال پیش در زندان هستند به ترتیب ردیف اتهامات به شرح ذیل است:
  1. محمدامین عمرزهی معروف به جما، ردیف اول.
  2. یوسف گنگوزهی
  3. غلام رسول مزارزهی
  4. رضا نارویی
  5. انوشیروان عمرزهی
  6. ناصر عمرزهی
  7. حسین دادور
  8. عبدالله صلاحزهی
  9. مراد بخش بلوچی
  10. نبی مزارزهی، ردیف دهم .
این منبع افزود: “در حالی به این افراد حکم اعدام داده اند که حتی یک مثقال مواد در دست این ده نفر کشف نشده و در محضر دادگاه این اتهامها را پوچ و بی اساس خوانده و رد کرده اند”
وی ادامه داد: “بعد از بازداشت این ده نفر سه نفر به نامهای (ابراهیم عمرزهی، خدابخش یارمحمد زهی و خدارحم عمرزهی) از طرف دادگستری تامین گرفته و کلیه اتهامهای ده نفر را به گردن گرفته و آن ده نفر را بیگناه دانستند. و این سه نفر هم اکنون بنابر تامین، آزاد هستند و اقرار کردند که آن ده نفر هیچ نقشی نداشته و ندارند و بیگناه هستند.”

Sunday, 21 February 2016

مرحوم حاج مسعود هاشمزهی از نگاه همراز و همسفر زندگی ایشان

اشاره: یاد و خاطرۀ زنده‌یاد حاج مسعود هاشمزهی رحمه‌الله را فرزندان سرزمین بلوچستان هیچ‌گاه از خاطر دور نخواهند
کرد. شیرمردی از خطۀ زرخیز تفتان که در کسوت نمایندگی سومین دورۀ مجلس شورای اسلامی از حوزۀ انتخابیۀ خاش، نصرت‌آباد و میرجاوه مردانه از حقوق مردمان این مرز و بوم دفاع کرد، مرارت‌ها چشید، سخنان نازیبا شنید و سرانجام آبان‌ماه سال ۱۳۸۱ به‌همراه رفیق شفیقش، علیرضا نوری در مسیر تهران ـ چالوس در اثر یک سانحۀ دلخراش رانندگی دعوت حق را لبیک گفت و به دیدار محبوب شتافت. مشکلات مردمان بلوچستان دغدغۀ همیشگی مسعود هاشمزهی بود. «بچه‌های ما، رنگ سبز طبیعت را از یاد برده‌اند»؛ این یکی از جملات آن شهید است، نطق‌های شیرمرد بلوچستان آکنده از چنین جملات زیبا اما پرغصه‌ای است. جملاتی که هر خواننده‌ای حس می‌کند از عمق وجود گوینده برآمده‌اند. دربارۀ شادروان مسعود هاشمزهی و وضعیت فعلی خانواده و فرزندانشان گفت‌وگویی کوتاه با یار، همراز و همسفر زندگی ایشان، بانو شهناز ملک‌نژاد انجام داده‌ایم. شخصیتی که خود الگویی امروزی و بس شایسته برای بانوان جوان این مرز و بوم است. زندگی بانو ملک‌نژاد لحظه لحظه‌اش برای زنان و دختران امروز جامعۀ ما درسی ماندگار است. بانو ملک‌نژاد پس از عروج ناگهانی شادروان مسعود هاشمزهی دنیا را تیره و تار نمی‌بیند. به‌جای گریه و شیون و داد و هوار و وایلا کنترل بحران را به بهترین نحو ممکن در دست می‌گیرد؛ صبورانه اشک می‌ریزد و آه را آرام‌تر از سینه خارج می‌کند تا بلکه صبوری او توانی برای خواهران دلسوخته و دوستداران و عزیزان آن یارِ سفر کرده باشد. در روزهای بعد اوضاع خانه و تحصیل فرزندان را همانگونه که خواستۀ شهید بوده دقیق و بابرنامه مدیریت می‌کند و به توفیق خداوند متعال به‌جایی می‌رسد که امروز هر چهار فرزند رشیدش با تحصیلات عالیه هر یک راه حاج مسعود را به بهترین شکل ممکن ادامه می‌دهند.
سخنان ایشان دربارۀ شیرمرد فقید بلوچستان خواندنی است:
* برایمان از نخستین آشنایی‌تان با شادروان حاج مسعود بگویید، این آشنایی چگونه منجر به پیوندی مبارک و پرثمر شد؟
** آشنایی من با شهید به زمان تحصیل در دبیرستان فروغی سراوان باز می‌گردد. (آن زمان به‌دلیل کم بودن تعداد دانش‌آموزان در این مقطع، دبیرستان مختلط بود.) ایشان از دانش‌آموزان بسیار درس‌خوان، ساعی و بااخلاق دبیرستان ما بود. مسعود مدتی بعد برای خواستگاری، با خانواده نزد پدرم آمد و بعد از طی مدت ۴ سال ما با هم ازدواج کردیم. خالی از لطف نیست که از پدر و مادرم هم بگویم. پدرم حاج الله‌بخش از فرهنگیان قدیمی و معتمدین شهر سراوان و متولی مسجد جامع نور این شهر، و مادرم حاجیه شهربانو، اهل خراسان و فرزند یک خانوادۀ مذهبیِ شیعه بود. البته مادر پس از ازدواج با پدرم به خواست خودش مذهب اهل‌سنّت را انتخاب می‌کند.
نکته آنکه بنده تا مقطع سوم دبیرستان را در منزل پدری و مقاطع دیپلم، فوق دیپلم و کارشناسی مدیریت خانواده را در منزل همسرم گذراندم. پس از آن به جهت علاقۀ شخصی و تشویق حاج مسعود به سمت هنر آشپزی و شیرینی‌پزی بین‌‌المللی و مدیریت آموزشگاه سوق پیدا کردم و اکنون در مرخصی طولانی‌مدت از مدیریت آموزشگاهم (آموزشگاه آشپزی و شیرینی‌پزی ایران) به‌سر می‌برم. همچنین سابقۀ تدریس در هنرستان‌های زاهدان در رشتۀ مدیریت خانواده و عضویت در مجمع اسلامی بانوان کشور و دبیر این مجمع در شهر زاهدان را در رزومۀ اجتماعی و سیاسی خود دارم.
حاصل ازدواج من با همسر بزرگوار و معززم چهار فرزند به نام‌های ضیاءالحق (کارشناس ارشد جغرافیا و برنامه‌ریزی شهری، و فرماندار مردم شریف شهرستان فنوج)، سودابه (کارشناس شیمی و کارشناس ارشد جغرافیا و برنامه‌ریزی شهری، شاغل در دانشگاه علوم پزشکی زاهدان)، سارا (کارشناس شیمی و شاغل در ادارۀ بیمه و خدمات درمانی زاهدان) و فاطمه (کارشناس معماری و دانشجوی کارشناسی ارشد جغرافیا و برنامه‌ریزی شهری) است.
* از روزهای زندگی با شادروان هاشم‌زهی حکایت کنید. از رفتار، اخلاق و کردار ایشان. از زیبایی سا‌ل‌های زندگی و خاطرات همسفر بودن با ایشان. از عهدی که با هم بستید و شما همچنان بر آن وفادارید.
** زندگی با مسعود کوتاه بود اما هر ساعت آن درسی از عشق به خانواده، عشق به سرزمین و عشق به مردم بود. مسعود بزرگ‌مردی بود که فقط مرد خانه و خانوادۀ خود نبود، مردی برای اهل طایفه، مردی برای استان و تکیه‌گاهی قوی و قدرتمند برای مظلومیت بلوچستان بود.
مسعود و روزهای زندگی با مسعود را نمی‌توان به‌هیچ عنوان با خاطراتی شخصی و خانوادگی توصیف کرد. چون در شخصی‌ترین لحظات هم درد مردم را در دل داشت، درد نان، درد کار، درد انگ‌های اجتماعی که به ناحق به جوانان استان زده می‌شد.
اما اگر بخواهم شهید را در زندگی خودم توصیف کنم، باید بگویم ایشان مردی مهربان و دلسوز، سفره‌دار و مردم‌دار، جدی و راسخ و بسیار مقید به مسائل مذهبی و عقیدتی و رسومات بلوچستان بالاخص زبان و لباس بلوچی بود. گواه ایشان عکس‌هایی با لباس بلوچی در کشورهای اروپایی و سازمان ملل و… می‌باشد.
مسعود نه‌تنها همسرم، بلکه همراه و همدل و همسفر نیمه‌راهم بود. عهد من با مسعود انتشار سخنان رسا و شیوایش در احقاق حق مردم در خانه ملت است، عهد من نمایش مکاتباتی‌ست که در پیگیری‌های مجدانه خود به بالاترین مقامات کشوری و لشکری می‌نوشت، تا مردم و تاریخ گواه رنج‌های عقاب تیزپرواز و شیرمرد تفتان باشند و بدانند صدای مسعود هاشمزهی چون هوا در هر مکان جاری‌ست.
* موفقیت فرزندان‌تان در عرصۀ تحصیل علم و رهنمون شدن‌شان به قله‌های رشد و ترقی احتمالا یکی از بندهای آن عهد راستین بوده که چنین زندگی‌تان را صرف آنان کرده‌اید و چنین فرزندان فرهیخته و شایسته‌ای تربیت نموده‌اید. حاج مسعود در این باره چه آرزوهایی داشت و چه توصیه‌هایی به شما می‌کرد؟
** هدف مسعود در زندگی فقط تربیت فرزندانی شایسته و بایستۀ نام یک انسان بود. چون آدم بودن را همه هستند، اما انسان بودن کار سختی‌ست. مسعود آرزو داشت فرزندانش انسانیت و شرافت در زندگی اجتماعی را سرلوحۀ زندگی خود قرار دهند و پس از آن به تحصیلات عالیه اهمیت می‌داد. در همین خصوص همیشه سفارش تربیت چنین فرزندانی را به من می‌کرد. بزرگ‌ترین هدف اجتماعی و سیاسی ایشان در مورد فرزندانش نه کسب جایگاه و کرسی مجلس بود و نه جایگاهی رفیع در سیاست. بلکه فقط هدف‌شان کسب جایگاه در قلب مردم استان و بالاخص بلوچستان بود. مسعود مردی با افکاری والا بود و علاوه بر بلوچ‌ اهل‌سنّت بودن، افکاری فراقومیتی و فرامذهبی داشت و به همین جهت جایگاه ایشان در قلب تمام مردم استان است. ایشان با چنین نگرشی هدفشان تربیت چنین فرزندانی بود.
* عرف است که چون پدری اهل فضل این دنیای دون را ترک می‌کند مردم فرزندان پسر او را با خودش مقایسه می‌کنند. ضیاءالحق عزیز به نظر شما که مادرش هستید چقدر نشان از پدر دارد؟ آیا شما توانسته‌اید مسعودی دیگر برای مردم این مرز و بوم تربیت کنید؟
** بزرگان همیشه یگانه و بدون جانشین بوده‌اند، چون خداوند انسان‌هایی را فقط برای نشانه‌ای والا از طرف خود خلق می‌کند و مسعود نیز چنین ستاره‌ای بود. اما از طرف مسعود خداوند هدیه‌ای به دوستداران و به خانواده‌اش داد و آن هدیه فرزند برومندی چون ضیاءالحق است. من در مورد اخلاقیات ضیاءالحق فقط می‌توانم به ایمان و اعتقادش به حق‌الناس، خدمت و راستی در عمل و کردار، اخلاق حسنه و مردم‌داری اشاره کنم. در زمینۀ کار و خدمت به خلق، شما را ارجاع می‌دهم به سخنان نیک مردم “بنت” و “سرباز” و “فنوج” دربارۀ او به پاس دلسوزی و خدمات شایسته‌اش. البته این زحمات وظیفۀ او در قبال مردم شریف استان است و مردم نیز در جایگاه قضاوت حقا که قضات شایسته‌ای خواهند بود.
* برایمان از آن لحظۀ سخت بگویید. از لحظه‌ای که خبر ناگوار عروج همسفر زندگی‌تان را به شما دادند. چه حالی پیدا کردید و از آن پس چگونه مدیریت بحران کردید؟
** هیچ کلمه‌، جمله‌، نثر و شعری بیان‌کننده عمق درد و غم ما نیست و نخواهد بود. روزی که مسعود سفر کرد از او چهار فرزند به‌جا ماند که دو نفرشان دانشجوهای ترم اول دانشگاه بودند و دو فرزند دیگرم بسیار کوچک‌تر بودند. اما ما دانش‌آموختگان محضر استادی فرزانه، عالم و اهل بینش بودیم. در برابر این غم صبورانه اشک ریختیم و آه را آرام‌تر از سینه خارج کردیم تا بلکه صبوری ما توانی برای خواهران دلسوخته و دوست‌داران و عزیزانش باشد. آنچه را آن شهید معزز به ما در آن سال‌ها آموخته بود، سرلوحۀ زندگی شخصی و اجتماعی خود ساختیم و سعی چندبرابر کردیم تا هر چه سریع‌تر خود را با شرایط فقدان آن عزیز سفرکرده وفق دهیم و از اهداف عالیه‌اش دور نمانیم.
* به‌عنوان آخرین سؤال شما چه سخن و پیامی برای دختران امروز دارید، و نیز برای زنانی که روزگار آنان را در شرایط سختی شبیه آنچه شما تجربه کرده‌اید قرار داده و آنها ناامیدند و نگاه‌شان به زندگی تاریک است؟
** دختران امروز، مادران فردای استان هستند و مادران توانمند، نسلی توانمند را پرورش می‌دهند. به عزیزانم توصیه نمی‌کنم، بلکه به‌عنوان یک زن و یک مادر که روزهای سخت زیادی را تجربه کرده، تجربیاتم را در اختیارشان می‌گذارم و خطاب به آنان می‌گویم: در لحظات تاریک فقط با خداوند خلوت کنید و به خود امید قوی بودن و تحمل مشکلات را بدهید. ناخودآگاه خواهید دید برای رویارویی با مصایب قوی‌تر شده‌اید.
توانمندی‌های خود را بیابید و از همان نقطه برای سرگرمی یا حتی به جهت امرار معاش اقدام کنید، خوشبختانه در استان فرصت‌های شغلی زنانه و هنرهای خاص زنان بسیار است. از ادامه تحصیل خود و سپس فرزندانتان غافل نشوید و همیشه این مهم را در نظر داشته باشید که فقط شما در آزمون الهی قرار نگرفته‌اید و این رنج‌ها و امتحانات همیشه خواهد بود و جز صبور بودن هیچ راه مقابلۀ دیگری نیست.
* سربلند و پیروز باشید همیشه ایام. خداوند روح زنده‌یاد مسعود هاشمزهی را در جوار بهترین رحمت‌ها قرار دهد.
پیرمرد ۷۰ ساله بلوچی به نام الله بخش بلوچ که بخاطر فقر و نداری نتوانسته در گذشته برای گرفتن شناسنامه خود، دختر 
و همسرش اقدام کند از سختی زندگی خود می گوید.
او می گوید: از قدیم الایام به علت فقر نتونستم برم شناسنامه بگیرم،،اما الان چند سالی هست که دارم پیگیری میکنم اما نمیتونم شناسنامه بگیرم.
وی میگوید: ثبت احوال قصرقند و چابهار رفتم گفتند باید بری تهران برای آزمایش ( دی ان ای) اما او می گوید حتی برای رفتن به شهر هم با مشکل مالی مواجه است چه برسد برسد به اینکه برای آزمایش دی ان ای به تهران سفر کند.
الله بخش که سواد خواندن و نوشتن ندارد علیرغم پیری و فرتوتی جسم و ضعف چشمانش اما مجبور است بخاطر محرومیتش از حد اقل های زندگی و خدماتی چون یارانه و بیمه و … تن به کار سخت حصیر بافی بدهد.
او می نالد و می گوید: حصیر ها را الان کسی نمی خرد اگر بخرد ۲۰۰۰ تومان بیشتر نمی شود و ۲۰۰۰ تومان هیچ جای مخارج زندگی را پر نمی کند.
او می گوید: “من به درک” ولی به دخترم شناسنامه بدهید که بی سواد شده است و جوانیش دارد تباه می شود.
الله بخش در آخر دادخواهی می کند و می گوید: هر کسی توان کمک به او را دارد و یا بتواند برای تسهیل کار شناسنامه او کاری بکند اقدام کند. ویدیو را از اینجا ببینید.
لازم به ذکر است که در جنوب بلوچستان چند هزار نفر فاقدین شناسنامه وجود دارد که از هر گونه خدمات دولتی و درمانی محروم هستند.
آماری که یعقوب جدگال نماینده چابهار سال گذشته اعلام کرده بود ۴۵۰۰ نفر است که آمار واقعی به مراتب بیشتر هستند.

سال ۲۰۱۵ دستکم ۵۲ نفر از شهروندان بلوچ در تیراندازی ماموران کشته و زخمی شده اند


 قبل از هر چیز یاد آور می شویم که موارد ذکر شده تنها بخشی از گزارشهای هستند که به طور موثق بدست این نهاد رسیده است، تعدادی از گزارش های دریافت شده بخاطر نبود شرایط گزارشگری ایمن و نبود خبرنگار مستقل و مبهم بودن برخی از جوانب گزارش جزو این لیست اضافه نشده اند و همچنین بخاطر ضعف جامعه مدنی بسیاری از گزارش های کشته و زخمی شدگان از شهروندان بلوچ توسط نیروهای امنیتی و انتظامی بدست فعالان بلوچ نرسیده اند به همین علت آمار واقعی تیراندازی های بدون ضابطه در بلوچستان بیشتر از این آمار می باشد.
سیستان و بلوچستان در سال ۲۰۱۵ همچون سال های قبل شاهد تیراندازی های مستقیم و چه بسا “خودسرانه” و “بدون ضابطه” زیادی از سوی ماموران امنیتی بوده است. بنابر آمارهای رسیده به کمپین فعالین بلوچ مجموعا ۵۲ تن از شهروندان بلوچ در استان سیستان و بلوچستان در تیر اندازی نیروهای امنیتی و انتظامی کشته و زخمی شدند. 
افراد زخمی شده ۹ تن می باشند و بقیه ۴۳ نفر کشته شده اند.که شش تن از مجموع کشته و زخمی ها زن و کودک می باشند. اسامی ۱۳ تن از مجموع کشته و زخمی شدگان ضمن گزارش به دست نیامده است.
اغلب کشته یا زخمی شدگان مظنون به حمل کالاهایی بودند که جمهوری اسلامی  آنها را قاچاق عنوان کرده است مثل: فروش بنزین و گازوئیل، پارچه و کالاهای مصرفی از منطقه آزاد چابهار. مردم منطقه اما می گویند بخاطر فقر شدید و نبود زمینه اشتغال و بهره وری از امکانات دولتی مجبور به تامین معیشت خود از طریق فروش و جابه جایی مواد مصرفی و کالاهایی خارجی از منطقه آزاد و در محدوده مرز ها می باشند.
در این میان اما تعداد قابل توجهی از کشته و زخمی شدگان بدون هیچ گونه “قانون شکنی” و صرفا بخاطر “نگاه امنیتی”  کشته با زخمی شده اند. که در میان آنها کودکان مدرسه ای هم هست.
اسامی و مختصری از وضعیت این افراد:
ـ مسلم دینارزهی، مرگ در اثر شلیک مستقیم دسته ی رزمی سپاه خاش، منطقه گوهر کوه، ۸ بهمن ۹۳
ـ رحیم بخش ریگی، مرگ در اثر شلیک مستقیم نیروی انتظامی، ایرانشهر، ۱۵ بهمن ۹۳
ـ ضیاء الرحمن ریگی، مرگ در اثر شلیک مستقیم مأمورین بسیج ، شهر جالق،  ۱۶ بهمن ۹۳
ـ زبیر ریگی، زخمی در اثر شلیک مستقیم مأمورین بسیج، شهر جالق، ۱۶ بهمن ۹۳
ـ جاسم نرماشیری،  مرگ در اثر شلیک مستقیم نیروی انتظامی پاسگاه بمپور، ۱۸ بهمن ۹۳
ـ راشد پاهنده، مرگ در اثر شلیک مستقیم مأموران مرزبانی، منطقه ریمدان، ۲۳ اسفند ۹۳
ـ نواز درازهی فرزند عبدالکریم مرگ در شلیک ماموران انتظامی پاسگاه جالق سراوان.  ۱ فروردین ۹۴
– مجید فولادی فرزند دوشنبه، مرگ در اثر شلیک سپاه پاسدارن درب خانه اش. ۲ فروردین ۹۴
– سارا بامری زخمی در اثر شلیک بی ضابطه ماموران انتظامی ایرانشهر. ۲۳ فروردین ۹۴
ـ  سعدیه بامری کودک سه ساله زخمی در اثر ماموران انتظامی ایرانشهر، ۲۳ فروردین ۹۴٫
ـ ولی محمد بلوچ فرزند خداداد، مرگ در اثر شلیک ماموران مرصاد، چابهار ۶ اردیبهشت۹۴
ـ دینار سنگانی فرزند خان محمد مرگ در اثر شلیک ماموران مرصاد چابهار، ۶اردیبهشت۹۴٫
ـ دو نفر زخمی بر اثر شلیک ماموران مرصاد چابهار ۶ اردیبهشت ۹۴
ـ یک مادر و فرزندش، با شلیک ماموران با شلیک ماموران زهک کشته شدند، ۷ اردیبهشت ۹۴٫
– سلیم بلوچ فرزند پیر محمد مرگ بر اثر شلیک ماموران امنیتی دشتیاری ۷ اردیبهشت ۹۴٫
– شبیر بلوچ زهی ۲۲ ساله فرزند بشیر مرگ بر شلیک ماموران سپاه سراوان. ۸ اردیبهشت ۹۴
– بلال زردکوهی فرزند جان محمد ۳۲ ساله در شلیک ماموران امنیتی نایگون در اطراف ایرانشهر کشته شد. ۱۳ اردیبهشت ۹۴
– عبدالباسط آسکانی ساکن گرّیکان در اثر شلیک گلوله و پرتاب سنگ توسط ماموران مرصاد خودروش واژگون شده و وی از ناحیه چشم زخمی و به فوریت های پزشکی منتقل شد. ۱۵ اردیبهشت ۹۴
– احمد عبدالزهی فرزند جعفر در اثر تیر اندازی ماموران پاسگاه محمدان ایرانشهر و واژگون شدن خودرو، به طور کامل در آتش سوخت و جان داد. ۲۰ اردیبهشت ۹۴
– سیف الله سلطانپور فرزند حنیف در شهر چابهار در اثر شلیک مستقیم ماموران انتظامی زخمی  و پس از چند روز بیهوشی فوت کرد. ۰۷ تیر ۹۴
– الیاس اسماعیل زهی در اثر تیر اندازی ماموران کالای قاچاق نیروی انتظامی به لاستیک خودرو پژو پارس وی در منطقه شگیم  نیکشهر خودرو واژگون شد جان باخت , ۲۴ مرداد ۹۴
داوود شه بخش در اثر تیر اندازی ماموران کالای قاچاق نیروی انتظامی به لاستیک خودرو پژو پارس وی در منطقه شگیم  نیکشهر خودرو واژگون شد جان باخت , ۲۴ مرداد ۹۴
– آرش حیدری زاده فرزند یوسف، سرباز وظیفه، در تیرانداری ماموران نیروی انتطامی میناب به سمت مظنونان به حمل گازوئیل مورد اصابت گلوله قرار گرفته و جان باخت. ۲۵ مرداد ۹۴
 تیمور جهان شاهی فرزند ابراهیم ماهی گیر در تیرانداری ماموران نیروی انتطامی میناب به سمت مظنونان به حمل گازوئیل مورد اصابت گلوله قرار گرفته و جان باخت. ۲۵ مرداد ۹۴
– شه بخش گرگیج فرزند خداداد اهل ریمدان چابهار در اثر زیر گرفتن عامدانه توسط قایق گلف نیروی دریایی، کشته شد. ۳۱ مرداد ۹۴
– شاه محمد ریگی فرزند دادشاه، ابراهیم گمشادزهی و مبارک(مومد زهی)  براهوی از جمله هشت کولبری بودند که در نزدیک مرز دو کشور ایران و پاکستان و در منطقه جاغی ایالت بلوچستان پاکستان در نتیجه تیر اندازی نیروهای ایرانی کشته شدند.  ۱۷ شهریور ۹۴
– بشارت کلمتی کارگر بلوچ، در منطقه ریمدان دشتیاری با شلیک مستقیم ماموران انتظامی کشته شد, ۱۶ شهریور۹۴
– عطاء الله دامنی در تاریخ ۱۶ شهریور۹۴ با تیر اندازی ماموران انتظامی مهرستان (زابلی) کشته شد.
– ایمان ارژنگ در تاریخ ۱۶ شهریور۹۴ با تیر اندازی ماموران انتظامی مهرستان (زابلی) کشته شد
ـ عابد برفروشان فرزند لال بخش ۲۷ ساله در تیراندازی و شلیک مستقیم ماموران یگان مبارزه با مواد مخدر نیروی انتظامی در نزدیکی منطقه پیگل خاش،  با اصابت گلوله به قلبش کشته شد. ۱۸ شهریور ۹۴
ـ یعقوب بندو دانش آمور سوم دبستانی منطقه رمین چابهار در اثر شلیک ماموران نیروی انتظامی به یک دستگاه خودرو مظنون به حمل گازوئیل، در حالی که از مدرسه خارج می شد زخمی شد. ۵ مهرماه ۱۳۹۴
–  چنگیز شه بخش فرزند ملا رحیم یکی از معتمدان طائفه شه بخش در منطقه قلعه بید از توابع بخش کورین زاهدان توسط ماموران پایگاه بسیج ترور شد، ۹ مهرماه ۱۳۹۴
–  غلام حسین گرگیج فرزند غلام قادر ۳۰ ساله بخاطر معلولیت ناشی از ضرب و شتم شدید ماموران نیروی انتظامی، ۱۸ مهرماه ۱۳۹۴ کشته شد.
ـ زخمی شدن یک جوان خاشی با شلیک ماموران نیروی انتظامی ۲۱آبان ۹۴٫
ـ ظاهر شه بخش فرزند حبیب مرگ در اثر شلیک ماموران انتظامی ۶ ابان ۹۴٫
ـ ایمان امیری فرزند امیر دانشجوی بلوچ، مرگ در اثر شلیک نیروهای بسیج و با استفاده از اسلحه سپاه ۲۲مهر ۹۴٫
ـ رزمخواه دختری دانشجو در اثر تیراندازی بی ضابطه ماموران در کنار دانشگاه زخمی شد ۶ آذر.
ـ یک شهروند سراوانی با تیر اندازی بی ضابطه ماموران انتظامی کشته شد. ۶ آذر ۹۴٫
ـ راشد دامنی فرزند مرادبخش ۲۶ ساله ساکن مهرستان ۲۱ آذر در شلیک مستقیم ماموران سپاه زخمی شد.
ـ نیروهای لباس شخصی با دو دستگاه خورو زانتیا و یک پژو  به سمت یک خودرو تویوتا ۹۲ در نزدیکی پل سرباز آتش گشودند، و دو سرنشین تویوتا ۹۲ را با خود بردند. ۳ دی ماه
ـ عبدالکریم سالارزهی فرزند کمال  به علت تعقیب و گریز با نیروهای انتظامی ماشین چپ می کند و جان می دهد ۴ دی ماه 
– ابراهیم سالارزهی همراه عبدالکریم سالارزهی به علت تعقیب و گریز با نیروهای انتظامی و چپ ماشین زخمی می شود. ۴ دی ماه